English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impluse ratio U نسبت ضربه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
t ratio U نسبت تی
ratios U نسبت
cognation U نسبت
in connexion with U نسبت به
in proprotion to U نسبت به
in regard of U نسبت به
in regard to U نسبت به
in relation to U نسبت به
kinship U نسبت
in respect of U به نسبت
in respect of U نسبت به
to U تا نسبت به
relational U نسبت
than U نسبت به
proportional U به نسبت
towards U نسبت به
rates U نسبت
apropos of U نسبت به
as compared to U نسبت به
relation U نسبت
in the ratio of U به نسبت
respect U نسبت
rapport U نسبت
uncross U نسبت
quotient U نسبت
quotients U نسبت
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
with respect to U نسبت به
bearing U نسبت
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
respects U نسبت
proportions U نسبت
ratio U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
rate U نسبت
proportion U نسبت
format U نسبت
formats U نسبت
factor proportion U نسبت عوامل
fineness ratio U نسبت فرافت
feedback ratio U نسبت فیدبک
attribution U نسبت دادن
error ratio U نسبت خطا
feedback ratio U نسبت پس خوراند
control ratio U نسبت فرمان
correlation ratio U نسبت همبستگی
cost benefit ratio U نسبت فایده
current ratio U نسبت جاری
ascribes U نسبت دادن
deposit ratio U نسبت سپرده
distribution ratio U نسبت توزیع
ascribing U نسبت دادن
glide ratio U نسبت سریدن
gyromagnetic ratio U نسبت ژیرومغناطیسی
inverse ratio or proportion U نسبت معکوس
ascribed U نسبت دادن
in d. of U با بی اعتنایی نسبت به
ascribe U نسبت دادن
favouritism U مساعدت نسبت به
blood U نسبت خویشاوندی
correspondingly U بهمان نسبت
impluse ratio U نسبت ایمپولز
imputation U نسبت دادن
he is faithful to me U نسبت به من باوفاست
hit ratio U نسبت اصابت
image ratio U نسبت تصویر
impedance ratio U نسبت امپدانس
nines complement U متمم نسبت به 9
imputable U نسبت دادنی
percentages U نسبت یا درصد
contact ratio U نسبت تماس
relationships U وابستگی نسبت
into U نسبت به مقارن
visibility U نسبت دید
imputing U نسبت دادن
abundance U نسبت فراوانی
percentage U نسبت یا درصد
imputes U نسبت دادن
us U نسبت بما
toward U بطرف نسبت به
imputed U نسبت دادن
relationship U وابستگی نسبت
to do by U رفتارکردن نسبت به
attribute U نسبت دادن
attributes U نسبت دادن
attributing U نسبت دادن
absorption ratio U نسبت جذب
abundance ratio U نسبت فراوانی
aspect ratio U نسبت دید
assion U نسبت دادن
baud rate U نسبت باود
impute U نسبت دادن
bear on U نسبت داشتن
bypass ratio U نسبت کنارگذاری
cash ratio U نسبت نقدینگی
compression ratio U نسبت تراکم
aspect ratio U نسبت تصویر
aspect ratio U نسبت صفحه
ascribable U نسبت دادنی
acidity coefficient U نسبت اکسیژن
oxygen ration U نسبت اکسیژن
activity ratio U نسبت فعالیت
advalorem U به نسبت قیمت
affine U نسبت سلبی
affine U نسبت ازدواجی
concentration ratio U نسبت تمرکز
porosity U نسبت روزنه ها
settlement ratio U نسبت نشست
sensitivity ratio U نسبت حساسیت
self relative U نسبت بخود
selection ratio U نسبت گزینش
scalling factor U نسبت اشل
regards U باره نسبت
scale down U به نسبت ثابت
saving ratio U نسبت پس انداز
shunt ratio U نسبت شنت
strength ratio U نسبت استحکام
connection U بستگی نسبت
connexions U بستگی نسبت
one's complement U متمم نسبت به یک
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
ten's complement U متمم نسبت به 01
operating ratio U نسبت عملیاتی
stress ratio U نسبت تنش
roundness U نسبت گردی
regarded U باره نسبت
relativization U نسبت دادن
transformer ratio U نسبت مبدل
credits U نسبت دادن
crediting U نسبت دادن
credited U نسبت دادن
credit U نسبت دادن
ratio of transformer U نسبت مبدل
prorenata U نسبت موافق
proximity of blood U قرابت نسبت
progressive ratio U نسبت تصاعدی
progenitorship U نسبت جدی
regard U باره نسبت
price ratio U نسبت قیمت
reduction ratio U نسبت کاهش
recycling ratio U نسبت بازگردانی
relation U رابطه نسبت
recycle ratio U نسبت بازگردانی
rate U اندازه نسبت
rates U اندازه نسبت
ratio detector U اشکارساز نسبت
to put down U نسبت دادن
voltage ratio U نسبت ولتاژ
two's complement U متمم نسبت به دو
void ratio U نسبت منفذها
weight ratio U نسبت وزن
mobility ratio U نسبت تحرک
lay to U نسبت دادن به
water cement ratio U نسبت اب و سیمان
velocity ratio U نسبت سرعت
viscosity ratio U نسبت گرانروی
magnetogyric ratio U نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio U نسبت نقدینگی
mole ratio U نسبت مولی
ionic ratio U نسبت یونی
inverse ratio U نسبت معکوس
transformation ratio U نسبت تبدیل
transmissivity U نسبت فرافرستی
to behave toward U رفتارکردن نسبت به
abuse U بدرفتاری کردن نسبت به
scale U کمتریا افزایش نسبت
abusing U بدرفتاری کردن نسبت به
composition U نسبت اجزاء سازنده
wage profit ratio U نسبت دستمزد به سود
composition U نسبت اجزای سازنده
relational U وابسته به نسبت یاخویشی
voltage ratio of transformer U نسبت ولت مبدل
compositions U نسبت اجزاء سازنده
golden ratio U نسبت طلایی [ریاضی]
with relation to U نسبت به راجع به در باره
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
RPI [row per inch] U رجشمار نسبت به اینچ
sustainable <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
abused U بدرفتاری کردن نسبت به
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com